وبلاگ شخصی پویا بخشی |
بیانات مقام معظم رهبری در خصوص قضیه ی هسته ای:: من در سخنرانىِ روز اول سال گفتم جبههى مخالف ما که عمدتاً منحصر در چند کشور معدودِ زورگو و زیادهخواه است و اسم خودشان را بغلط و بدروغ میگذارند جامعهى جهانى، و در رأس آنها آمریکا است، محرک اصلى هم صهیونیستهایند، مسئلهى اینها این است که نمیخواهند موضوع هستهاى ایران حل شود. اگر لجبازى آنها نبود، موضوع هستهاى براحتى حل میشد. بارها تا لحظهى حل پیش رفتیم، امضاء کردند، آژانس هستهاى امضاء کرد؛ قبول کرد که این اشکالاتى که وجود داشته، برطرف شده - اینها موجود است، اینها سند است؛ اینها که قابل انکار نیست - خب باید قضیه تمام میشد، پروندهى هستهاى کشور باید پایان پیدا میکرد. آمریکائىها بلافاصله یک چیز جدید را مطرح کردند، آوردند وسط. نمیخواهند قضیه تمام شود. نمونههاى متعددى را ما در این زمینه داریم. حل مسئلهى هستهاى جمهورى اسلامى، به حسب طبیعت خود، از جملهى کارهاى سهل و آسان و روان است؛ اما وقتى طرف مقابل مایل نیست این قضیه حل شود، خب بله همین جور میشود که ملاحظه میکنید. [ چهارشنبه 92/4/26 ] [ 2:15 عصر ] [ پویا بخشی ]
بیانات در آخرین دیدار رئیس جمهور و هیئت دولت دهم
پنجم ماه مبارک رمضان 1434 بسماللهالرّحمنالرّحیم خیلى جلسهى خوبى بود این جلسهى امروز؛ دوستان و مسئولان محترم، بخشى از تلاشهاى خودشان را با زبان آمار و ارقام و شیوههاى کارى بیان کردند. خب، این جلسهى ماه رمضان که ما هر سال با مسئولان دولتى و اعضاى هیئت وزیران و رئیس جمهور محترم و معاونینشان داریم، معمول ما در این جلسه، گزارش گرفتن نیست؛ یک نصیحتى، جملهاى از نهجالبلاغه را ما معمولاً در این جلسه براى دوستان ذکر میکردیم و متبرک میشدیم به کلام امیرالمؤمنین (علیهالسّلام). امسال و امروز من اصرار داشتم - خودم به آقاى رئیس جمهور پیشنهاد کردم - که دوستان صحبت کنند و گزارش دهند؛ چون روزهاى آخر این دولت و ایام مناسبى است براى اینکه از مجموعهى کارهائى که در این دولت شده - البته بهعنوان یک نمائى، یک نمونهاى - گزارشى ارائه شود. و ما دوست داریم که این اظهاراتى که امروز اینجا شد، به سمع مردم عزیزمان هم برسد؛ هم خواص و کسانى که اهل فنّند و آشنا هستند، مطلع شوند - چون بسیارى از این مطالبى که گفته میشود، دوستان اینها را نمیدانند؛ مىبینیم گاهى اوقات اطلاعات کافى و وافى ندارند - هم عموم مردم مطلع شوند و بدانند؛ اگرچه برخى از کارها جلوى چشم است. البته مخالفین و کسانى که بىاطلاعند - بعضى از دستگاههاى رسانهاىِ خارجىِ مغرض، و گاهى بعضى در داخل - برخى از چیزهائى را که جلوى چشم هم هست، انکار میکنند. یعنى کارى انجام گرفته، جلوى چشم است، همه مىبینند، منعکس شده، این را دوست دارند انکار کنند. کارى به این نداریم که حالا بعضىها ممکن است نگاه خوشبینانهاى یا دوستانهاى یا منصفانهاى نداشته باشند؛ بالاخره در فضاى عمومى کشور باید اینها گفته شود و ثبت شود؛ اینها بسیار مهم است. آنچه که من امروز باید به دوستان عرض کنم، در درجهى اول خداقوّتى است؛ انشاءالله که خسته نباشید. هشت سال کار کردید، تلاش کردید، کارهاى خوبى انجام گرفت، تحمل زحمات کار شبانهروزى را شماها نشان دادید؛ یعنى دیده شد، احساس شد، همه فهمیدند که رئیس جمهور محترم و همکارانشان در دولت حجم کارشان بسیار بالا و پرشتاب نسبت به همهى دورههاى دیگر بود و هست؛ این نقطهى برجستهاى است که نباید این را نادیده گرفت. همهى کسانى که میخواهند دربارهى دولتها، دربارهى کابینهها، دربارهى رؤساى جمهور قضاوت کنند - چه پیش خودشان، چه در منظر عموم - و نظرى بدهند، خوب است به این نکته هم توجه کنند: حجم کار بالا و تلاش خستگىناپذیر و اعراض از آسایشها و آسودگىها و امتیازاتى که معمولاً مسئولان کشورها در دنیا دارند؛ استراحت میکنند، تفریح میروند، امتیاز میگیرند؛ اینها را نخواستن، ندیدن، طلب نکردن، امتیاز بزرگى است که این دولت بحمدالله از این امتیاز برخوردار بود. یک نکتهى دیگر هم که در مورد این دولت در طول این هشت سال مورد نظرم بود و بارها هم به آن اشاره کردم، این است که این دولت بحمدالله توانست شعارهاى انقلاب را سر دست بگیرد و به آنها افتخار کند و آنها را در جامعه مطرح کند. یکى از کارهاى مهمى که جبههى ضدانقلاب - چه انقلاب ما، و چه انقلابهاى دیگر - در طول تاریخ و در عرض دنیا داشتند و میکردند، این بوده است که سعى کنند ارزشهاى انقلاب را کمرنگ کنند. به اینجا هم محدود نمیشود؛ اول ارزشها را کمرنگ میکنند، بتدریج آنها را محو میکنند؛ اگر میدان پیدا کنند، آنها را تبدیل به ضدارزش میکنند؛ این کارى است که در دنیا معمول است؛ این را ما در تاریخ انقلابهاى دنیا مشاهده میکنیم؛ و در انقلابهائى هم که زمان خود ما - در طول این عمر طولانىاى که ما کردیم - دیدیم و خبر شدیم، این را مشاهده کردیم. جبههى مقابل انقلاب و ضدانقلاب، شعارهاى انقلاب را هرگز فراموش نخواهد کرد؛ یعنى میداند که در این رویاروئى، در این هماوردى، آن چیزى که توانست جبههى انقلاب را پیروز کند و جبههى ضدانقلاب را به هزیمت وادار کند، در درجهى اول این شعارها بود؛ که هرچه شعارها پرمغز و جذاب و واقعى و براى مردم مفهوم و ملموس بود، کمک آن به پیشرفت انقلاب بیشتر شد. سعى میکنند این شعارها را بتدریج محو کنند، کمرنگ کنند. در مورد کشور و انقلاب ما هم این کار را دشمن شروع کرد؛ البته موفق نشدند؛ خدا را شکر میکنیم. دشمن نتوانست شعارهاى انقلاب را کمرنگ و سپس محو کند. به نظر من یک بخش عمدهاى از این هم مربوط میشود به هوشیارى امام بزرگوارمان. آنچه که امام بزرگوار از اظهارات خود، از گفتههاى خود، از نوشتههاى خود در میان ما باقى گذاشت، بیّنات است، محکمات است؛ متشابهات نیست که کسى آنها را نفهمد. آخرین سخن امام هم وصیتنامهى امام است. من همیشه به مسئولین و کسانى که در دولتهاى گوناگون یک کار مهمى دستشان بوده است، توصیه میکردم که به وصیتنامهى امام مراجعه کنند. وصیتنامهى امام، لبّ ارزشهاى مورد نظر امام است؛ اینها را امام باقى گذاشته، زنده گذاشته است. لذاست که این ارزشها قابل تحریف نیست، قابل تغییر نیست. بله، ندیده گرفتن اینها امرى است که میسر است براى کسانى که بخواهند ندیده بگیرند. این دولت این شعارها را مطرح کرد، برجسته کرد، سر دست گرفت، به آنها افتخار کرد؛ در مجامع جهانى، احساس شرم از انگیزههاى انقلابى و از اهداف انقلابى و از شیوههاى انقلابى نکرد؛ این خیلى کار بزرگى بود. آنچه که براى خدا کردید، خداى متعال آنها را در نامهى عمل شما ثبت کرده و کرامالکاتبین آنها را نگه داشتهاند و بلاشک به درد شما خواهد خورد. آنچه را که شما عمل کردید، چه حالا بنده و امثال بنده ببینیم، بدانیم و تشکر کنیم، چه نبینیم، ندانیم و تشکر نکنیم، «انّ الله شاکر علیم»؛(1) خدا، هم میداند - علیم است - هم سپاسگزار است. امیدواریم انشاءالله خداى متعال به شماها توفیق دهد. کارى که باید بر آن همت بگمارید، این است که رشتهى خدمت را رها نکنید. همهى تلاشها منحصر نیست در فلان وزارتخانه یا فلان مسئولیت در دولت؛ نه، صحنهى کشور صحنهى تلاش است، صحنهى کار است، صحنهى فعالیت است؛ و این کار، دو جور میتواند انجام بگیرد: متوجه اهداف انقلابى، و غیرمتوجه به اهداف انقلابى. شما چه در دولت آینده و در دولتهاى آینده حضور داشته باشید، چه نداشته باشید، کارى که انجام میدهید و مسئولیتى که برعهده میگیرید - که طبعاً امثال شماها، مدیران شایسته و کارآمد، در هر بخشى از بخشها خالى از مسئولیت نمیمانند - سعى کنید آن را با توجه به اهداف انقلاب و با رویکرد هدفهاى انقلاب انشاءالله انجام دهید. خداى متعال شماها را مأجور خواهد داشت، ما هم در حد خودمان و به قدر خودمان تشکر میکنیم. من طبق معمول همیشهمان - دیگر حالا مجال هم نیست، وقت هم نیست - یک جمله از نهجالبلاغه براى شما بخوانم: «و اعلم انّ امامک طریقا ذا مسافة بعیدة و مشقّة شدیدة».(2) این جزو وصایاى امیرالمؤمنین به امام حسن مجتبى (علیهالسّلام) است. در واقع باید گفت وصیت، صمیمانهترین حرفى است که هر کسى میزند؛ چون وقتى است که دیگر انسان در عالم ماده حضور ندارد و اغراض مادى قاعدتاً یا نیستند یا بالاخره ضعیفند؛ لذا در وصیتنامه صمیمىترین حرفها گفته میشود؛ آن هم وقتى که مخاطب وصیت، عزیزترین افراد نسبت به انسان است؛ فرزند انسان، آن هم فرزندى مثل امام حسن، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین - که بلاشک احبّ افراد در دل آن بزرگوار و چشم آن بزرگوار است - مخاطب این وصیت است. البته امیرالمؤمنین فرمودهاند که این وصیت مخصوص شما نیست، مال همه است؛ لیکن مخاطب اصلى، امام حسن است. بنابراین، این لبّ لباب کلمات و معارف و ذهنیات امیرالمؤمنین است. البته بیانات امیرالمؤمنین، هر کلمهاش، هر جملهاش حکمت است؛ مخصوص این وصیتنامه نیست. اعماق و ژرفاى کلمات امیرالمؤمنین را واقعاً ماها نمیفهمیم؛ امثال ماها قادر نیستیم به آن ژرفا برسیم؛ یک چیزى را استفاده میکنیم. کسانى را ما دیدیم که هرچه حکمتشان برتر، اندیشهشان والاتر و عمق فکرىشان بیشتر بود، بیشتر توانستند نکاتى را از این کلمات دریابند. نهجالبلاغه یک چنین چیزى است. حالا این در نهجالبلاغه، وصیت امیرالمؤمنین است. میفرماید: بدان که پیش روى تو راهى وجود دارد که مسافت خیلى طولانى و مشقت شدیدى در آن هست. این راهى که پیش روى شما است - راه رسیدن به جزاى عمل و رسیدن به قیامت - راه طولانىاى است. «و انّه لا غنى لک فیه عن حسن الارتیاد»؛(3) در یک چنین راهى، تو باید با منتهاى طلب حرکت کنى - «ارتیاد» یعنى خواست، طلب، تلاش همراه با اراده و نیت - چارهاى ندارى جز اینکه کار را جدى دنبال کنى. یعنى این راهى نیست که انسان بتواند آن را سرسرى بگیرد. بله، غفلت داریم، کار را سرسرى میگیریم؛ اما این سرسرى گرفتن کار، از روى غفلت است. بدانیم که حقیقت قضیه چیست، و کجا داریم میرویم، و سرنوشت ابدى ما در کجا تحقق پیدا میکند و عینى میشود؛ این را اگر توجه کنیم، جدى خواهیم گرفت. لذا شما در دعاى شریف کمیل - که باز از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است - ملاحظه میکنید: «و هب لى الجدّ فى خشیتک»؛(4) دعا میکند، از خداى متعال میخواهد که خشیت ما در مقابل پروردگار، یک خشیت جدى باشد؛ از ظاهر قلب و همین احساسات زودگذر و ناشى از عوارض زندگى نباشد؛ به معناى واقعى کلمه، انسان در مقابل پروردگار احساس خشیت کند. «قدّر بلاغک من الزّاد مع خفّة الظّهر».(5) حالا شما ناچارید از این راه سخت و طولانى که راه قیامت است، عبور کنید؛ شما به سمت قیامت از وسط دنیا دارید میگذرید، ناچارید از این گذرگاه ماده عبور کنید با همهى لوازم این ماده، با همهى خصوصیاتى که انسان در این محیط مادى و در فضاى مادى به طور طبیعى دارد؛ بنابراین کارى که باید بکنید براى اینکه آن نهایت براى شما آسان شود و مطلوب باشد، این است: «قدّر بلاغک من الزّاد»؛ آن مقدارى از توشه را که تو را به منزل برساند، تقدیر کن - یعنى اندازهگیرى کن - بدان چقدر کار لازم دارى براى اینکه بروى. این بخش اول است. بخش دوم: «مع خفّة الظّهر»؛ بار دوش خودت را هم سبک کن. این دو تا هدایت و راهنمائى است که امیرالمؤمنین میکند. اولاً بدان چه لازم دارى براى عبور از این راه. در پاسخ اینکه ما چه لازم داریم، خودشان بیان کردند: اجتناب از محرّمات و انجام واجبات. یعنى آن اندازهى لازم، و به قول پزشکان، آن دوز لازم از ذخیرهاى که شما لازم دارید براى اینکه بتوانید این راه را طى کنید، همین واجبات است؛ این واجبات را که انجام دهید، آن مقدار لازم از ذخیره را دارید. هرچه بیشتر کردید و بر این واجبات افزودید، امکانات بیشترى خواهید داشت، استفادهى بیشتر و بهرهى بیشترى خواهید برد. لیکن مقدار فرائضى که بر ما واجب است، آن حداقل نیازى است که ما براى عبور در این راه داریم. محرّمات هم همین جور است. یعنى اجتناب از محرّمات، حداقلِ آن پرهیز از آسیبهائى است که در این راه ممکن است براى ما پیش بیاید. بنابراین اگر از محرّمات اجتناب کردیم و واجبات را انجام دادیم، این همان پرواز مورد نظر را براى من و شما ممکن و فراهم میکند؛ چیز بیشترى لازم نیست. بعضىها دنبال برخى از خصوصیاتند؛ کسى را پیدا کنند، از او ذکرى بگیرند، از او ریاضتى فرا بگیرند. اینها لازم نیست؛ ریاضت شرعى، مشخص است. اگر همین نمازها را بخوانیم، درست بخوانیم، بوقت بخوانیم، ارکانش را درست بهجا بیاوریم، با توجه بخوانیم، یا روزه را درست بگیریم - همین واجبات و فرائضى که در اختیار ما است - همینها انسان را پرواز میدهد. و من به شما عرض بکنم؛ ما اگر چنانچه همین مقدار را انجام دهیم، خود این زمینهاى خواهد شد براى جذب انوار الهى به میزان زیاد. یعنى این حداقلى که براى ما لازم است، هنرش فقط این نیست که ما را قادر خواهد کرد بر این که این راه را طى کنیم؛ بلکه هنر دیگرش این است که زمینهى ما را براى جذب بیشتر نور الهى و تفضل الهى فراهم خواهد کرد. وقتى انسان نماز فریضه را خوب بخواند، به طور طبیعى میل به نوافل پیدا خواهد کرد. وقتى انسان از دروغ، از غیبت، از قول به غیر علم، از تهمت، از افساد، از مال مردم خورى، از خیانت در امانت پرهیز کند، خود این، دل انسان را آمادهى تلقى هدایت الهى و معرفت الهى خواهد کرد؛ ما را پیش خواهد برد. این توصیهى اول. توصیهى دوم هم اینکه فرمودند: «مع خفّة الظّهر»؛ بار دوش خودت را سبک کن. ماها که بارهاى سنگینى را بر دوش گرفتیم، امیدواریم انشاءالله خداى متعال توفیق دهد که بتوانیم این بارها را حمل کنیم. اگر شماها انشاءالله بتوانید این بارها را حمل کنید و بسلامت به منزل برسانید، اجر فراوانى هم خواهد داشت. یعنى این مسئولیتهاى سنگین همچنان که دغدغهى فراوانى براى خود انسان ایجاد میکند، اما از آن طرف هم اگر خوب انجام بگیرد، فضیلت بسیارى خواهد داشت. امیدواریم انشاءالله خداى متعال همهى شماها را موفق و مؤید بدارد و همیشه در خدمت اسلام و در خدمت انقلاب قرار داشته باشید. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته [ چهارشنبه 92/4/26 ] [ 2:12 عصر ] [ پویا بخشی ]
کودکی پیامبر از زبان حضرت ایت الله عظمی امام خامنه ای(مدظله العالی)
ذکر نام مقدس نبىاکرم صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم و شرح گوشههایى از زندگى آن بزرگوار انصافاً کم است و چهره نورانى آن درّةالتاج آفرینش و آن گوهر یگانه عالم وجود براى بسیارى از افراد، آنچنان که شایسته است، روشن نیست - نه تاریخ زندگى آن بزرگوار، نه اخلاق آن بزرگوار، نه رفتار فردى و سیاسى آن بزرگوار - بنده قصد داشتمکه در ایام آخر صفر، به قدر گنجایش وقت و توفیق خودِ این حقیر، در یک خطبه نسبت بهآن بزرگوار مطالبى عرض کنم؛ اما ترسیدم که تراکم مطالب باز موجب شود که این ابرازارادتِ لازم و واجب فوت شود و به تأخیر افتد؛ لذا امروز قصد دارم که در این خطبهراجع به آن وجود مقدّس صحبت کنم. نبى مکرم اسلام جداى از خصوصیات معنوى و نورانیت و اتّصال به غیبو آن مراتب و درجاتى که امثال بنده از فهمیدن آنها هم حتّى قاصر هستیم، از لحاظشخصیت انسانى و بشرى، یک انسان فوقالعاده، طراز اول و بىنظیر است. شما دربارهامیرالمؤمنین مطالب زیادى شنیدهاید. همین قدر کافى است عرض شود که هنر بزرگامیرالمؤمنین این بود که شاگرد و دنبالهرو پیامبر بود. یک شخصیت عظیم، با ظرفیتبىنهایت و با خلق و رفتار و کردار بىنظیر، در صدر سلسلهى انبیا و اولیا قرارگرفته است و ما مسلمانان موظّف شدهایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم؛ که فرمود: «ولکم فى رسولاللَّه اسوة حسنة». ما باید به پیامبر اقتدا و تأسى کنیم. نه فقط درچند رکعت نماز خواندن که در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و در معاملهمان همباید به او اقتدا کنیم. پس باید او را بشناسیم. خداى متعال شخصیت روحى و اخلاقى آن بزرگوار را در ظرفى تربیت کردو به وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را بر دوش حمل کند. یک نگاه اجمالى بهزندگى پیامبر اکرم در دوران کودکى بیندازیم. پدر آن بزرگوار، بنابر روایتى قبل ازولادتش، و بنا بر روایتى دیگر چند ماه بعد از ولادتش از دنیا مىرود و آن حضرت پدررا نمىبیند. به رسم خاندانهاى شریف و اصیل آن روز عربستان که فرزندان خودشان را بهزنان پاکدامن و داراى اصالت و نجابت مىسپردند تا آنها را در صحرا و در میان قبایلعربى پرورش دهند، این کودک عزیزِ چراغ خانواده را به یک زن اصیل نجیب به نام حلیمهسعدیّه - که از قبیله بنى سعد بود - سپردند. او هم پیامبر را در میان قبیله خود بردو در حدود شش سال آن کودک عزیز و آن درّ گرانبها را نگهداشت؛ به او شیر داد و اورا تربیت کرد. لذا پیامبر در صحرا پرورش پیدا کرد. گاهى این کودک را نزد مادرش - جناب آمنه - مىآورد و ایشان او را مىدید و سپس باز برمىگرداند. بعد از شش سال کهاین کودک از لحاظ جسمى و روحى پرورش بسیار ممتازى پیدا کرده بود - جسماً قوى، زیبا،چالاک، کارآمد؛ از لحاظ روحى هم متین، صبور، خوش اخلاق، خوش رفتار و با دید باز، کهلازمه زندگى در همان شرایط است - به مادر و به خانواده برگردانده شد. مادر این کودکرا برداشت و با خود به یثرب برد؛ براى اینکه قبر جناب عبداللَّه را - که در آن جااز دنیا رفت و در همان جا هم دفن شد - زیارت کنند. بعدها که پیامبر به مدینه تشریفبردند و از آنجا عبور کردند، فرمودند قبر پدر من در این خانه است و من یادم است کهبراى زیارت قبر پدرم، با مادرم به این جا آمدیم. در برگشتن، در محلى به نام ابواء،مادر هم از دنیا رفت و این کودک از پدر و مادر - هر دو - یتیم شد. به این ترتیب،ظرفیت روحى این کودک که در آینده باید دنیایى را در ظرفیت وجودى و اخلاقى خود تربیتکند و پیش ببرد، روزبهروز افزایش پیدا کرد. امایمن او را به مدینه آورد و به دستعبدالمطلب داد. عبدالمطلب مثل جان شیرین از این کودک پذیرایى و پرستارى مىکرد. درشعرى عبدالمطلب مىگوید که من براى او مثل مادرم. این پیرمرد حدود صدساله - که رئیسقریش و بسیار شریف و عزیز بود - آنچنان این کودک را مورد مهر و محبت قرار داد کهعقده کم محبتى در این کودک مطلقاً به وجود نیاید و نیامد. شگفتآور این است که ایننوجوان، سختیهاى دورى از پدر و مادر را تحمل مىکند، براى اینکه ظرفیت و آمادگى اوافزایش پیدا کند؛ اما یک سرسوزن حقارتى که احتمالاً ممکن است براى بعضى از کودکانِاینطورى پیش بیاید، براى او بهوجود نمىآید. عبدالمطلب آنچنان او را عزیز وگرامى مىداشت که مایه تعجب همه مىشد. در کتابهاى تاریخ و حدیث آمده است که درکنار کعبه براى عبدالمطلب فرش و مسندى پهن مىکردند و او آنجا مىنشست و پسران اوو جوانان بنىهاشم با عزّت و احترام دور او جمع مىشدند. وقتى عبدالمطلب نبود یا درداخل کعبه بود، این کودک مىرفت روى این مسند مىنشست. عبدالمطلب که مىآمد، جوانانبنىهاشم به این کودک مىگفتند بلند شو، جاى پدر است. اما عبدالمطلب مىگفت نه، جاىاو همانجاست و باید آنجا بنشیند. آن وقت خودش کنار مىنشست و این کودک عزیز وشریف و گرامى را در آن محل نگاه مىداشت. هشت ساله بود که عبدالمطلب هم از دنیارفت. روایت دارد که دم مرگ، عبدالمطلب از ابىطالب - پسر بسیار شریف و بزرگوار خودش - بیعت گرفت و گفت که این کودک را به تو مىسپارم؛ باید مثل من از او حمایت کنى. ابوطالب هم قبول کرد و او را به خانه خودش برد و مثل جان گرامى او را مورد پذیرایىقرار داد. ابوطالب و همسرش - شیرزن عرب؛ یعنى فاطمه بنتاسد؛ مادر امیرالمؤمنین - تقریباً چهل سال مثل پدر و مادر، این انسان والا را مورد حمایت و کمک خود قراردادند. نبىاکرم در چنین شرایطى دوران کودکى و نوجوانى خود را گذارند. خصال اخلاقى والا، شخصیت انسانىِ عزیز، صبر و تحمّل فراوان، آشنابا دردها و رنجهایى که ممکن است براى یک انسان در کودکى پیش بیاید، شخصیت در همتنیده عظیم و عمیقى را در این کودک زمینهسازى کرد. در همان دوران کودکى، به اختیارو انتخاب خود، شبانى گوسفندان ابوطالب را به عهده گرفت و مشغول شبانى شد. اینهاعوامل مکمّل شخصیت است. به انتخاب خود او، در همان دوران کودکى با جناب ابىطالب بهسفر تجارت رفت. بتدریج این سفرهاى تجارت تکرار شد، تا به دوره جوانى و دوره ازدواجبا جناب خدیجه و به دوران چهل سالگى - که دوران پیامبرى است - رسید. [ دوشنبه 91/11/9 ] [ 3:25 عصر ] [ پویا بخشی ]
تشریح اهداف دشمن در انتخابات ریاست جمهوری سال92 توسط رهبر معظم انقلاب
امروز آنچه بنده تشخیص میدهم - که بررسى حرکات دشمن نشان میدهد - این است: با اینکه ما حدود پنج ماه بهانتخابات داریم، ذهن دشمن متوجه انتخابات ماست. انتخاباتى که در خرداد آینده در پیشداریم، از نظر ما مهم است، از نظر دشمن هم مهم است؛ حواسش به آن انتخابات است. اگرمیتوانستند کارى میکردند که اصلاً انتخابات انجام نگیرد، این کار را میکردند. خب،این کار براى آنها میسر نیست، مقدور نیست؛ مأیوسند از این که بتوانند این کار راانجام دهند. یک بار بعضىها تلاش کردند که انتخابات مجلس را عقب بیندازند؛ حتّى بهما گفتند اگر میشود، دو هفته عقب بیندازید. گفتیم نمیشود؛ انتخاباتباید در همان روزِ خودش انجام بگیرد؛ یک روز هم نباید عقب بیفتد.نتوانستند،دستشان به جائى نرسید. آنها این را تجربه کردهاند، میدانند انتخابات عقبافتادنىنیست؛ لذا دنبال راههاى دیگرند.
بیانات مقام عظمی ولایت در جمع مردم قم
[ دوشنبه 91/11/9 ] [ 2:57 عصر ] [ پویا بخشی ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |